...(4)
دلبر آشناي من جان ودلم فداي تو
اين همه درد بي كسي منتظر دواي تو
تيشه تبر به دست تو شاخه تر به دست تو
گر بزني به ريشه ام بوسه زنم به پاي تو
در هوس نگاه توچشمه چشم من گواه
خيز وبيا تو شاه من من بشوم گداي تو
كاش كه در قيامت وروز جزا ببينمت
كانچه گناه كرده اي من بكشم سزاي تو
چشم خراب ومست تو قبله ي هر نگاه من
رهبر ورهنماي من هرسخن خطاي تو
عهد تو با من و وفا با همه مردم دگر
رانده نشد اين دل من مهر من وجفاي تو
يك نظرم نميكني تا كه دلم رضا كني
مرغ دل رميده ام در قفس حياي تو
+ نوشته شده در دوشنبه نهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 1:43 توسط سعید شریفی
|