
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود
عید فطر

عید فطر است و دلم غرق تماشاست
یاد آن ماه عزیزی که به حق اوج تمناست
هر چه طالب شوم از او همان لحظه مهیاست
عیدتون مبارک
اذربایجان سنین باشین ساغ اولسون
با این دل مجنون من نقش بر آبم کردو رفت
از سقف دل خون میچکد آرید قدح از بهر او
در زیر آوار غمم دردم خوابم کردو رفت
(و هیچکس نمیداند که فردا چه خواهد شد)
مرد مردان
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را |
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را |
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين |
به علي شناختم به خدا قسم خدا را |
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند |
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را |
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ |
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را |
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن |
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را |
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من |
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا |
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب |
که علم کند به عالم شهداي کربلا را |
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان |
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را |
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت |
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را |
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت |
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را |
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت |
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را |
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان |
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را |
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم |
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را |
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي |
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را» |
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب |
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا |
یک تست هوش خیلی با حال
برید ادامه مطلب
تست روانشناسی
شروع
بعد یه وقفه تقریبا کوتاه،با یه مطلب دزدی برمیگردم وب