سلام.دیدم فقط دیگه یه مطلب فرهنگی کمه از من تو وبلاگ گفتم سریعا جای خالیشو پر کنم .دو نقطه دی. و اینک قطعه شعری که با حال اکنون ما سازگار است... دلم تنگ است و دل تنگ است، چشمان سیه پوشم، که می کوشد بیابد همدم خود را ولیکن باز می جوشد دلم تنگ است و تنهایی، چه بی احساس، اما نرم لحظه لبخند شیرین مرا با ناز می نوشد میان این لب و خندم به آرامی یکی اینک لباس عزم می پوشد. و تنهایی که با دستان سردش جان شیرین مرا انگار می دوشد و دادم من به دست عازمش خند لبخندم، و ماندم با لب بی خند و چشمی ولیکن باز می جوشد.........