شعر
سلام.دیدم فقط دیگه یه مطلب فرهنگی کمه از من تو وبلاگ گفتم سریعا جای خالیشو پر کنم .دو نقطه دی.
و اینک قطعه شعری که با حال اکنون ما سازگار است...
دلم تنگ است و دل تنگ است، چشمان سیه پوشم، که می کوشد بیابد همدم خود را
ولیکن باز می جوشد
دلم تنگ است و تنهایی، چه بی احساس، اما نرم
لحظه لبخند شیرین مرا با ناز می نوشد
میان این لب و خندم به آرامی یکی اینک لباس عزم می پوشد. و تنهایی که با دستان سردش
جان شیرین مرا انگار می دوشد
و دادم من به دست عازمش خند لبخندم، و ماندم با لب بی خند و چشمی
ولیکن باز می جوشد.........
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 9:52 توسط محمد یساقی
|